پادشاه من

پارت۳
توجه: اینجا کاکوچو و ایزانا ۱۲ سالشونه و سو ۱۰ سالش هست
یک چیز هایی هم خودم به رمان اضافه یا حذف میکنم پس اگر دیدین چیزی نوشتم که توی انیمه نبود تعجب نکنید
____________________________________________________
ایزانا: تو خیلی آدم مهربونی هستی
بعد از گفتن همین جمله بدن سو شروع به لرزیدن کرد.
کاکوچو: چی شده؟حالت خوبه؟
و اومد دست سو رو گرفت تا ببرتش داخل خونه تا ببینن چی شده که بی هوش شد.ایزانا : با اون فرشته چیکار کردی؟
کاکوچو: هیچی
بعد بردنش داخل و کارکنان اونجا یک دکتر خبر کردند و دکتر آمد و معاینه اش کرد و یک سرم تقویتی هم بهش زد.
ایزانا رو به یکی از خانم ها که آنجا کار می‌کرد: میشه بگید چرا اینجوری شد؟
خانمه: نمیدونم اما شاید به خاطر کسایی باشه که به فرزندی قبولش کرده بودند.
ایزانا:چه بلایی سرش اوردن؟
خانمه: من نمیدونم باید از خودش بپرسید.
از دید سو همین یه ۵ دقیقه بعد
با همون کابوس های همیشگی از خواب بیدار شدم ولی ایندفعه بدتر بود ایندفعه یک کم گریه هم کردم.
توجه: اسلاید ۲ عکس سو هست.
___________________
پایان
ادامه دارد
#سناریو
#وانتشات
#سناریو_انیمه
#وانتشات_لنیمه
#انیمه
#توکیو_ریونجرز
#ایزانا
دیدگاه ها (۲)

پادشاه من

اگر شخصیت های انیمه ای اهنگ بودند.

دختر انیمه ای

پادشاه من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط